یادداشت بر فیلم اژدها [تحلیلی]
نام: Dragon
کارگردان: Peter Chan
نویسنده:Aubrey Lam
بازیگران: Donnie Yen
، Takeshi Kaneshiro،Tang Wei
سال: 2011
کشور: Hong Kong،
China
اژدها فیلمی است که
از نظرِ ژانر، تکلیفش با خودش مشخص نیست؛ با درام آغاز میشود، به اکشن-رزمی تبدیل میشود، به معمایی-کارآگاهی میرسد، به درام بازمیگردد، از نیمه به بعد هم دیگر سراسر رزمی است. این پریشانیِ ژانر به پریشانیِ
لحن منجر میشود؛ مخصوصاً وقتی که نیمۀ اولِ فیلم،
لحنی کارآگاهانه دارد، وقتی ناگهان لحن به رزمی تبدیل شود، من سردرگم میشوم و قدری سرخورده هم.
اژدها ازنظرِ روایت
پریشان است. در فیلم، صدای راوی (کارآگاه) شنیده میشود. آیا حضورِ راوی به فیلم اجازه میدهد تصاویری جز از نگاهِ راوی ارایه کند؟ در این فیلم که
اینگونه است. البته باید در نظر گرفت که
صدای راوی در کلِ فیلم نیست؛ از جایی شروع و در جایی تمام میشود. اما اگر اساساً راوی نبود، فیلم از نظرِ روایی ضربهای میخورد؟
روایتِ اژدها
بیمحور است. محورِ فیلم کدام شخصیت/کنش
است؟ کارآگاه؟ رزمیکار؟ این هم
مشخص نیست. فیلم تکیهاش را بر این دو
کرده است؛ فیلم بر این دو تکه شده است.
اژدها حراف است. در
بیشترِ مواقع آنچه میتواند/باید به زبانِ تصویر گفته شود، بر زبانِ راوی میآید.
این شیوه از روایت که در ادبیات و سینمای عامیانۀ کارآگاهی بسیار استفاده میشود،
مخاطبی منفعل میطلبد/میسازد
و بهجای طرحِ سؤال، جواب را پیش از سؤال برایش مطرح میکند. خلاق نیست.
فیلمنامۀ اژدها
در پایانبندی ضعیف است. آیا رزمیکار بهراحتی از دستِ قانون رها میشود تا به
زندگیِ عادی برگردد؟ قانونی که حکم به دستگیریِ او داده بود. آیا رزمیکارانِ دیگر
به او اجازۀ ادامۀ حیات را میدهند؟
فیلمنامه
قربانیِ ایدۀ اصلی و نهاییِ فیلم شده است.
یادداشت بر فیلمِ اژدها [شخصی]
من این فیلم را
حدود سه سال پیش از شبکۀ سه صداوسیما دیدم و مجذوبِ بخشِ اولش شدم ،و اگر دوباره
دیدمش، فقط بهخاطرِ بازیابیِ آن خاطرۀ خوش بود که البته نیمۀ دومِ فیلم (بهجز در
دو لحظه) برای خرابکردنِ آن تصویرِ خوش کافی بود. در نیمۀ اول، با شرلوکهولمزی
چینی برخورد میکنم. این شرلوکهولمزی که عصا دارد، کلاه دارد، علومزیستی میداند،
استنتاج میکند، ضداحساس و ضدانساناجتماعی است، کمی شوخطبع است، دیدنِ مسیرِ
استنتاجهایش لذتبخش است. بخشی از فیلم، به مناسبتِ مضمونِ نهاییِ خود، بر دوشِ
او است که با سؤالات و تردیدهایی که گرفتارِ آنها است پیش میرود: انسانیت
مهم است یا قانون؟ در این دنیا تنها چیزی که دروغ نمیگوید علم و
قانون است. البته این
ایدۀ نهاییِ فیلم نیست. اژدها درمقابلِ کارآگاه قرار میگیرد. اژدها میگوید: انسانیت برتر است ،و قانون و علم باید در خدمتِ
این ایده باشند و اگر نیستند، کنار بروند بمیرند. کنشِ نهاییِ کارآگاه و
نیز تصویرِ نهاییِ او، مؤیدِ این نظرِ من است.
اما در موردِ
ایدۀ اصلیِ فیلم. ایدۀ روشنفکرانه و لایتِ اژدها، مرا خشنود نمیکند وقتی که میگوید: انسان میتواند گذشتۀ پلیدِ خود را وابگذارد و واردِ زندگیِ سالم و
تازهای بشود پس باید تاوانِ این انتخاب را بپردازد. تاوانی که رزمیکارِ این فیلم میپردازد، بیش از حد روتین و عادی است؛ بریدن از گذشته تا سرحدِ قتلِ پدر برای
ماندن در وضعیتِ جدید. وضعیتی که فرد در آن خانواده دارد، زن و بچه را دوست دارد
(و نه خودش را)، شخصیتِ اجتماعی ِمناسبی دارد، نمیخواهد این داشتهها را به هیچ
قیمتی از دست بدهد؛ حتی به قیمتِ مرگِ خود یا قتلِ پدر.
از این نظر میگویم
ایدهاش روشنفکرانه و لایت است که کنشِ رزمیکار، کنشی خاص و رادیکال نیست؛ کاری است
که هر آدم ِعادی برای نگهداشتنِ زندگیِ خود میکند (یا دستکم باید بکند): حفظِ
خانه و خانواده ،و ایثارِ برای این هدف. [به تو که این را میخوانی اطمینان میدهم]
این ایده و این هدف هرگز اژدهاوار نیست. ایده و هدفی مارمولکی است. با پدرش موافقم
که گفت: تو هم تبدیل شدی به یکی مثلِ همه آنها. دنیا تو را طرد کرد.
این فیلم،
روایتِ تبدیلِ یک اژدها به مارمولک است؛ دنیای مارمولکها، اژدهایان را طرد میکند.
11 تیر 1394