لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

انگشتِ

اشاره ام

به جدارِ افق

فرو

رفت

و جویده شد از بیخ

در دهانِ دوردست-

سـ...


...ـکوت را

قصاص کردی!

 

31 فروردین ماه 1393

۰ نظر ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۲۳
محمدحسین توفیق‌زاده

1.

چه فرقی می کند:

با تو/

و با او در کتاب فروشی

با او/

و با تو در کتاب فروشی...

من کتاب هایم را

و در خانه نتهایی را

تنهایی

خواهم خواند

به آوازِ کوتاه.

 

2.

به هر شماره ای که

خواستی با من تماس

و بستنی قیفیِ رنگین کمانی بگیر

و تا کمانِ آرش را رنگ می کنم

از قیفِ وارونۀ بستنی تیری

و با تنهایی بساز

روی نیمکتِ

و پارک می کنم خودم را توی اتاقِ کوچکی که منم

مبادا به هر شماره ای تماس

و شکلاتِ تلخ بگیری

و من بر ندارم

 

3.

پرواز را فراموش

و گره های سبز را به ضریح

و محکم گریه کردم

و اشک هایم را

با دستِ از مچ بریده ام

برای استکان های

و خالی که گوشۀ چانه ات نیست

فرستادم.

لُپ هایت گل

و نگاهی به من انداختی

که تمام لحظه هایم را

و دستم را گرفتی

و توی آن کوچه ی بی فروغی که

داشتم پرواز را به خاطر

و خودت را سپردی به دستِ من

تا پرنده های

و تمامِ مردگان زمان را

توی باغچۀ حیاتت دفن کنم/

-برویم؟

-باد می آید،

بگذار پنجره را ببندم./

این انتهآغازِ عشق بود.

 

فروردینِ 1393


پ.ن: علی باباچاهی، شاعری ست که نظرِ «شعر در وضعیتِ دیگر» و «شعر ِ پسانیمایی» را مطرح کرده و شعرهایی هم در این حوزه ارایه کرده است. من هیچ ادعایی ندارم که توانسته ام «شعری در وضعیت دیگر» بگویم. من فقط تمرین کردم در این سه تکه. نمی دانم چقدر می تواند خوب یا بد باشد. به هر حال، من این حق را برای خودم قایل هستم که بتوانم -و می توانم- در هر شکلِ شعر، کمی طبعم را بیازمایم.

 

۱ نظر ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۱۸
محمدحسین توفیق‌زاده

دویدی تا به من برسی

من اما

پیش از آن که برسی

چیدم ات-

 

سرِ شاخه ام پوسید

جسدِ پرنده ای

که به پرواز نرسید.

 

16 فروردین ماه 1392

۱ نظر ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۰
محمدحسین توفیق‌زاده

یک نوشتارِ خودکار

 

پیرهنی پوشیده ای زرد

با پولک هایی از چشمِ آدمی.

از بوته های سیاه

که میوه های ریز و گِردِ کبود دارند

شاخه شاخه می چینی

و به من می دهی.

و خاربن

سبز با خارهای بسیار درخشان

بر زمین می گسترد.

از پشتِ تمامِ درختانِ تک افتادۀ دشت

تویی که به من سرک می کشی

ای که مرا به هزار نام صدا می کنی...

و اکنون

سهراب سپهری

با ریشِ سیاهِ پُرپُشت

نشانِ فروهرِ عظیمی را با طناب

بر خاک می کشد.

پیرزنِ نانوا

چونه از برف می گیرد

ورز می دهد

پهن می کند

به کامِ تنور می چسباند

چشمانِ بخارگرفته اش را به من دوخته

و گِرده ای نانِ سپید

به من تعارف می کند:

دستِ تو!

.

ناخنم بلند است

و زیرِ ناخنانم خون

درخت زخمی ست

درخت می لاید

و باد

زخم های درخت را می لیسد...

 

پ.ن: نوشتارِ خودکار یا اتوماتیسم، شیوه ای است که سوررئالیست ها از آن برای خلقِ آثارِ هنری خود استفاده می کردند. البته شدتِ هواداریِ سوررئالیست ها از این شیوه در طولِ تاریخِ این مکتب متفاوت بوده است. در ابتدای پی ریزیِ طرحِ سوررئالیسم، در صدرِ اصول و قواعدِ خلقِ هنر قرار دارد ولی با گذرِ زمان و پیدایشِ انتقادهای به جا، این اهمیت را از دست می دهد تا جایی که خودِ سوررئالیست ها اعتراف می کنند که نوشتارِ خودکارِ ناب نمی تواند وجود داشته باشد. به هر حال. این تصاویر پس از طی کردنِ حالتی هیجانی و عاطفی و عصبی در ذهنم جان گرفت. تمام سعیم را کردم همان طور که بودند نوشته شوند اما دستِ کم پنجاه درصد از تصاویر نابود شد. همین که ناتمام مانده، نشان از ضعف من در روایت است.

9 فروردین ماه 1392

 

۰ نظر ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۴۵
محمدحسین توفیق‌زاده

1.

عسل

 

و زنبورِ تنها

سیگارش را زیرِ

پا

خاموش کرد

و از کنارِ تلنبارِ لاشه ها

-زنبورانِ سقوط کرده-

گذشت و دور

شد.

 

آنک اشک های ناکامِ ملکه

                                -تلخاتلخِ غلیظ-

که می چکد

از گوشۀ کندو

و جاری ست

بر زبانِ سنگ.

 

2.

 

دلم

چشمِ آرش است

چرا که تنش

تکه

تکه

شد

و به هزاران سوی پرید

چنان که تیرش به یک سوی...

 

آتش است دلم

شعله های نگاهِ آرش است دلم

نگاهی به دور

به کنارۀ جیحون

به شیارهای تنِ آن درختِ پیر

و به فانوس های بسیار خاموشی

که به آن چوبۀ تیرش آویخته اند

 

دلم

خشمِ آتش است

چشمم

اشکِ آرش...

کجاست لبانش؟

پس کجاست لبخندانش؟

 

3.

شب بود

آمد

- مردی که سرِ چهارراه

طرحِ برگ را بر زمین می ریخت

با خونِ سرش-

در من تخم گذاشت

             - یک بمبِ ساعتی-

 

شب است هنوز

و تمامِ مردم

و تمامِ ساعت ها

در خوابند

در خوابِ مرگ

در خوابِ بی مرگ.

 

4.

 

رقصِ شاخه ها

پریشان و دست افشان

اما نه باد است و نه موسیقِ ارّه

درخت

دیوانه شده است!

 

6 فروردین ماه 1393

۰ نظر ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۴
محمدحسین توفیق‌زاده

1.

چیزی بگو

که سکوت

هم صدا

دارد

 

جهان

بازارِ شبِ عید است

 

2.

تمامِ پنجره ها را بستم

عکسِ تو ماند

در بک گراند!

 

3.

آجرهای صورتی و سبز

پشتِ کامیون؛

راننده

دخترکی است

سرود می خواند:

«خانه سازی

خانه بازی»-

 

جهان را می سازد

و

از نو

می سازد

دختربچه ای

که بیرنگِ خداوند را دارد.

 

4.

در این هوا

زنگ می زنیم و

سرخ و زرد

می شویم-

دو تکه آهنِ نادر!

دو تکه آدمِ

عاشق

به هم!

 

5.

گفتگوهای ما

میلادِ خاموشی است

 

آنک

ستیزِ جغد و خروس

در اتاقِ بی ساعت.

 

6.

جهنم

در شیون است-

من امشب

با فرشتۀ مرگ

می خوابم

 

1 فروردین ماه 1393

۳ نظر ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۵۵
محمدحسین توفیق‌زاده