لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

تمامِ آن چهره ها که ندیده ام

و تمامِ حرف های نگفته را

فراموش کرده ام

و اینک در قراری با چهره و حرف

ایستاده ام

در گذرگاهِ

بی قرار

بی چهره و حرف-

طوفانِ قاصدک و پروانه های سپید

نزدیک می شود.

 

21 خرداد 1393

۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۳
محمدحسین توفیق‌زاده

اسمت را نوشتم

و خط زدم

خط ها را کنار زد

برخاست

تو را خط زد

خط ها را کنار زدی

برخاستی

و با خودکاری سفید

مرا خط زدی

خط ها کنار نرفت

دیوار بود

صاف و سرد

سفید

 

اسمت راه شد

شاید دیوار هم

راهی باشد.

 

15 خرداد 1393

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۷
محمدحسین توفیق‌زاده

دو حفرۀ

دور

در شعله هایی سیاه می سوزند

به انکارِ شب

و انگشتانی فلزّین

طنابی خون آلود را

سخت گره بر گره می زنند

 

می دانم که دیگر نخواهمت دید

 

در دیسِ بدرقه

نه قرآن و آب و نه سبزه،

تنها دو حفرۀ سوزانِ سیاه است

و دو شمعِ تازه خاموش شده

با رشته های دودِ سفید

 

می دانم که دیگرت نخواهم دید

 

امّا

چشمانت

همواره

در شعله هایی خمار می سوزند

بی آن که دور باشند

بی آن که من باشم.

 

11 خرداد 1393

۱ نظر ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۶
محمدحسین توفیق‌زاده

در اوّلین دوربرگردان

دور را

به من برگردان

تا در نزدیکیِ دست­ها

از میانِ تنگِ بلورِ چرک مُرد

ماهی کامل طلوع کند

 

صدای تنفّس سنگ

و جنبشِ مأیوسِ

ماهیچه های گم شدۀ لبم

در ظلماتِ بی هوا.

 

10 خرداد 1393

۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۱
محمدحسین توفیق‌زاده

پیراهنت که در می آوری

خودکارها گیج می شوند:

تنت

ننوشتنِ عشق است

بر تمامِ برگها.

 

30 اردیبهشت 1393

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۲۷
محمدحسین توفیق‌زاده