کلمات دیگر بریدهاند [اندیشه]
شعرها را شاعران با دست مینویسند؛ اما آواها از عمقِ تنها برمیآیند.
یعنی شعرها چقدر از جانها فاصله دارند. چقدر دستِ شاعران کوتاه است.
تو برپایی آنجا که مطرب نشیند
همیشه این مصراع را حرفی از تحقیرِ شاعران خواندهایم؛
یک بار ناصرِ خسرو و کلِ قضیۀ دربار و چه و چه را کنار بزنیم و به مصراعِ بیزمان نگاه کنیم:
این کلمات به اندوه و افسوس سرشتهاند؛
برای پروردۀ کلمات و آرزومندِ پروردنِ کلمات، سرخوردگی از این حقیرانهتر وجود ندارد؛
یعنی که تلاشِ کلمهپرداز چه بیهوده است؛
یعنی تنها صدا به فریادِ غریقِ بیجان میرسد؛
یعنی شعر، دستهدوم و تجمّلِ بیهوده است؛
یعنی کارِ آن کس که جز صدا، جز مشتی موج، جز مشتی هوا، هیچ در اختیار ندارد، جانانهتر است.
تنم تنبور میخواهد.
پ.ن:
راستی؛ کسی هم پیش از این، همین حرفها را چنین گفته:
“Where words leave off, music begins.”
― Heinrich Heine
«درست از جایی که کلمات میبُرند، موسیقی میجوشد.»
1 دی 1395