باران است
در هوای گرفتۀ
دشتِ کبود
و خاربنِ خشک
خیره به چاله های از آب پُر
ریشه هایش را فراموش کرده است
در بارانِ کبودِ دشت
خاربنِ خشک
خشک نیست!
۴ نظر
۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۹
باران است
در هوای گرفتۀ
دشتِ کبود
و خاربنِ خشک
خیره به چاله های از آب پُر
ریشه هایش را فراموش کرده است
در بارانِ کبودِ دشت
خاربنِ خشک
خشک نیست!
1.
تو نبودی
باد
بود
پنجره به هم می خورد
مردّد و آشفته
و گنجشک ها به دهانِ من پناه آورده بودند
امّا اکنون
از تمامِ عشق
چادری بی گل بر بندِ رخت مانده
ساکن
تو نیستی
باد
باد!
2.
زنی نامرئی
قابی تهی را گردگیری می کند
و در تختِ یک نفره
جسدی
حضور دارد
پس این آوای ویولن از کجاست؟
3.
غذا را به سطل می ریزد مرد
و نگاه می کند
به صندلیِ خالی
زن از درونِ عکس.
سه بازنویسی