لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

ماه
مات بود
عشق
نفس نفس می زد



ماه
باز شد
بهار بود آخر!

 

29 اسفندماه 1392

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۲
محمدحسین توفیق‌زاده

خیابان ها و درختانِ چراغان شده

از راه می رسند

و بذرهای سرخِ عید

در جام های شفافِ بلور

غوطه ور اند

در واپسین شب های سال

*

پشتِ چراغ های قرمز

گل های سپیدِ مریم و نرگس می روید

و نسیمِ سبزِ مسیحادم

عطرِ غریبِ موی موعود را می پراکَنَد

و بازار هنوز پُر مشغله است

در آخرین تپش های شامگاه

در واپسین شب های سال

*

شکوفه های آبدار

در کیسه های رنگ رنگ

می روند

تا کهنگیِ تن ها را بپوشانند:

پیرهن ها و کفش ها و از همه ساکت تر

ساعت ها

ساعت های همآغوشِ باد

که می وزند

بی آن که به شاخه های برهنه بیندیشند

به جنبشِ اندوهگینِ شاخه ها

در آخرین تپش های ظلمات

در واپسین شامگاهانِ سال...

 

22 اسفندماه 1392

۱ نظر ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۲۰
محمدحسین توفیق‌زاده

شکوفه های من

بر زمین نمی ریزند

از انگشتانم

به هوا می پرند

در پیِ دانۀ دریچه ای

گنجشککانِ

بال

باز

 

14 اسفندماه 1392

۱ نظر ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۳۳
محمدحسین توفیق‌زاده

شهر پُر از خانه و

خانه پُر از کوزه و

کوزه پُر از آبِ سرد

تشنه ام

اما

دری نمی کوبم

می ترسم از خاک بودنم

مباد آن بذرهای نمی دانم

برویند خاربوته وار

و خنج بزنند

پوستِ نازکِ مرا

می ترسم از خویش

از زخم

می ترسم از شکوفه

از عشق-

 

تشنه ام

آی خانه های شهر

دستِ کوفتنم من

پس کجاست درهایتان؟

 

8 اسفندماه 1392

۴ نظر ۰۸ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۲۷
محمدحسین توفیق‌زاده

چادرِ عمرِ سیاه

در گرهِ بوتۀ باد

بسته و باز می شود

یک دَمش آرام نیست

 

8 اسفند ماه 1392

۱ نظر ۰۸ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۲۲
محمدحسین توفیق‌زاده