تنهای فرورفته [اروتیکپارهها]
تنهای فرورفته
[اروتیکپارهها]
داغ میغلتیم در هم
خیسِ عرق
گوشت درد میکشد
میبوسمت با انگشت
و آبِ برهنه در صدای نفسهایمان میلرزد
شب را فشار میدهی به من
شیرِ داغ فواره میزند به تاریکی
و به سایههای عرقکرده فرو میرود
لبها لزج و لباسها پاره
رانها به بوسه آغشته
و بستر از غلتیدن آشفته
لبههای بوسه بر تنِ تاریک و خراش
و فوارۀ پرفشارِ گوشت
و صدای لرزانِ ران
بر تنِ من چه میگذرد؟
این دردِ خیس
این همه بوسههای نیممکیده
و این لرزههای پارهپاره...
بهجای من آه میکشی یا
این صدا
تنها سایۀ تنفسِ توست؟
بگذار بستر از سفتیِ تنهامان درد بکشد
بگذار انگشتهای لرزانمان را به هم فشار دهیم
و آنقدر بیلباس نفس بکشیم
که دردِ بوسه را فراموش کنیم
تنت را فشار میدهم
تنم را فشار بده
فرو برویم
شیوۀ نوشتار: انتخابِ تصادفها (شبیه به شیوۀ ساختنِ شعرِ دادائیستی با کلماتِ از پیش موجود که شانسِ هرکدام برای حضور در شعر بهاندازۀ دیگری است.)
10 شهریور 1394