آنجا که زمان بگذرد و گذرِ زمان را احساس کنم. آنجا که زیبایی در معرضِ نابودی است. آنجا که مرگ در همهچیزی هست و احساس شود. آنجا که عینیت با تمامِ خشونت و آشتیناپذیریاش حضور دارد. آنجا که من هستم اما حضورم از کلمه نیست. حضورم محضِ حضور است. عینِ محض.
-
من بسترم که زیبایی و زمان با هم بخوابند ،و عینیت این کنش است. میدانم که عینیت اروتیک است. عینیت لحظهای ناپایدار است .و عینیت جنبش و تحرک و رخوت و سکون و سکوت و سنگینی است.
22 شهریور 1394