لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

دیگری و من ها

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ق.ظ

مجسمهای از خاکِ خشک 

که بعد از سیلِ من دارد قلب درمیآورد

از بخت بد

باد بذر را سمت چپ برده

هیچ چیز اتفاقی نیست؛

دارد دردِ روییدن میکشد

و من میدانم خشکسالی در راه است

 

*

 

خاک میشنود

صدای پوسیدن را می‌‌شناسد

خاک با حروفِ بلند فریاد می‌کشد

درد را دارد می‌کند

میکشد

 

*

 

قلبی در سینهام رویید

باد میآید

- پنجره را ببندم؟

- نه.

شباهتِ ترسناکِ این پنجره به مرگ

- میترسی؟

- از آسمان نه. از پنجره.

پنجره همان آسمان است میدانم

میداند از چه میترسم

- این کیسه را کجا بگذارم؟

- بذرها؟ بریزشان روی میز

فردا صبح

و وقتی که با باد بیدار شوم

بذرها را کبوترها بردهاند

 

*

 

هزار کبوترِ قهوهرنگ

میآیند

بذرها را میگذارند به شکافهای مجسمه

 

کبوتران که میروند

باران شروع میشود

سیل می‌شود

 

اینک مجسمۀ خاکی

هنوز خشک.

 

*

 

هفت سیلِ هول

هفت خشکسالِ سخت

 

پس از آن چه میشود؟

حتماً باز هم کلاغ به خانهاش نمیرسد

قار قار قار

 

*

 

بذرِ بذرها

در سینهام

دردِ دردها

در سینهام

 

مادرِ این قلب

سرِ زا رفت

 

*

 

- سخت نگو

- هیچ که سخت نیست

- هیچ نگو

- ...

 

اولی از دیگری، بقیه از منها.

 

11 خرداد 1394

۹۴/۰۳/۱۱
محمدحسین توفیق‌زاده

دیگری

سروده ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی