زیرا که راهش به خود،
بر عشق است.
تا بر عشق گذر نکند
-که کلّی، او را فرو گرفته است-
به خود نتواند رسید
(سوانح احمد غزالی)
[یک، دوستدخترش را دیده که با دیگری حرف میزند. عصبانی آمده سراغِ دو تا حرف بزند. دو قضیه که میفهمد (یک خیلی عصبانی است) میگوید:]
دو شورِ چیُ میزنی؟
یک این که پای یکی دیگه بیاد وسط.
دو خب بیاد.
یک [با فریاد میگوید] ینی چی خب بیاد؟ مردک، من میخوامش.
دو اگه آروم مثِ آدم حرف میزنی تا بشینم. اگه نه پا میشم میرم.
یک ساکت میشود ولی آرام نه.