کلمۀ بیعذاب [شعر]
سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۵ ب.ظ
ما قلعههایی هستیم
با صد نگاهبانِ هراس
و دیوارهای سنگ و سکوتمان را
که حافظانِ قلبهامان اند
به فال میگیریم
ولی هیچکس نمیآید
که دری نیست
که دری تنگ حتی نیست
تا مسیحا از آن بدمد
و تمنّای بیگانه شعلهور شود
ما قلعههایی دور ایم
و فیضِ ما کور است
و دیدهبانمان هیچ
نمیبیند و از دور
صدا میآید
صدای بیگانه
بر قلعههای فروبسته
هر روز که میدمد
روزِ حسرت است
که هرگز دستی گشاده
قلبِ تنگِ ما را
لمس نمیکند
**
کجاست قلعۀ بیحصار
دیوارهایش آیینه
درهایش همیشه باز
بی دیدهبان
بی پاسبان
تا هر که میخواهد
بی ترس
وارد شود
بی ترس
دلِ نابِ طلا را لمس کند
و در تکانۀ لمس
بی ترس
فرو بریزد
و چشمِ تشنهاش را
در اشک
بشورد
کجاست آن کلمۀ بیعذاب
کجاست آبِ بیحصار
**
تشنگی را بشوییم
و بیهراس
به چهرۀ بیپناهِ خود نگاه کنیم
قلعۀ بیحصار همهجا ست
آبِ بیعذاب همهجا ست
16 آذر 1395