خلق و تاریخ [یادداشت]
گورِ پدرِ تاریخ. مختصر و مفید.
مضرترین چیز برای هنرمند، حضورِ تاریخ در خودآگاهش است. یعنی هنرمند در حینِ خلق، تاریخ پیشِ چشمش باشد. از آن بترسد یا ستایشش کند تفاوتی نمیکند. زندهنگهداشتنِ گذشته، فعالیتِ گذشته در خودآگاه، بهگونهای که مانعِ خلق شود، افتضاحترین موقعیتِ هنرمند است.
یک جملهای هست از محمد که اعوذُ باللهِ مِن عِلمٍ لایَنفَعُ. مصداقِ بارزِ دانشِ بیخود، همین تاریخ است.
این حرفها برایم وسوسهانگیز است. از این گزارۀ «تاریخ را فراموش کنم» به این گزاره میرسم که «اصلاً خواندنِ تاریخ برای خلق بیهوده است.» اتفاقاً هرچه بیشتر بخوانم و بدانم، بهخاطرِ لاینفعبودنش، از خلق دورتر میافتم. پس فکر کردهای چرا بیشترِ هنرمندان در نیمۀ دومِ عمر به سبک و حسِ خود میرسند؟ چون نیمۀ اول را صرفِ اندوختنِ علمِ نهدرجا کردهاند.
علمِ سیاه و علمِ سفید. یا علم، سیاه و جهل، سفید.
ببین. تاریخ، گفتم، سیاه است. مثلِ یک برگِ کاغذ که طیِ سالها هرکسی چیزی رویش نوشته. حالا تو هرچه بنویسی، اگر بتوانی بنویسی، برای خودت هم ناخوانا ست. اصلاً کجا نوشتهای؟ اصلاً از کجا معلوم است که نوشتهای؟ دیگر این که چه نوشتهای سؤالِ نابهجایی ست!
فراموش کن. تاریخ میدانی، ندان. تو پژوهشگرِ هنر نیستی. تو داری خلق میکنی. نفی کن. انکار کن.
دامی و مرغ از تو رَمَد!
رو لانه شو!
رو!
لانه شو!
16 دی 1394