دردِ آهسته
چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ
دختری آهسته
مژههای بلندِ بور
لباسِ خونآلودِ سفید
در سکوتی که از انگور و تنهایی است
و در نور میآید
مرا از بسترِ مرگ برمیدارد
از آب سرشارم میکند
و چهرۀ واقعیام را به یادم میآورد
اما چهکسی نامِ او را میداند؟
*
همهجا خاموش و همهچیز سرحال است
اما من در انتظارِ درد
بیتابم
از درازیِ این شب و این سلامت
کجایی ای دخترِ آهسته؟
با دردهای روشنت
به لبهای خاموشم بتاب
18 شهریور 1394
۹۴/۰۶/۱۸