نوشتنِ نقد؛ لذتِ ذهن [یادداشتِ شخصی]
نوشتنِ نقد برای دوستان را مدتی است شروع کرده ام و تا کنون دو نقدِ اساسی برای دو دوست نوشته ام. ذهنم را آماده نگه می دارد. می توانم در حینِ نوشتنِ نقد، به تمامِ اطلاعاتم در حوزۀ نویسندگی دست پیدا کنم و این، خودش خیلی است! مخصوصاً اگر خودم در حالِ نوشتن یا کار کردن بر روی داستان یا پیرنگِ خاصی باشم. شیوۀ نقدم بر اساسِ پرسش از متن است.
از جای جایِ متنِ داستانِ موردِ نقد سؤال می کنم که فلان چیز چرا و بهمان چیز چگونه. متن یا پاسخ می دهد یا نمی دهد و پاسخ را بر عهدۀ نویسنده می گذارد. در هر دو صورت، نتیجه اش برای منِ منتقد فرقی نمی کند. من سؤالم را پرسیده ام. حالا وقتی من منتقد خودم دستم اصطلاحاً توی کار باشد، پرسیدنِ این سؤال ها از متنِ دیگری، خودم را هم به خودم می آورد؛ انگار که این سؤالات را دارم از نوشته های خودم می کنم. و این خودش خیلی است! البته در این جا فرق می کند متن جواب بدهد یا جواب را بندازد گردنِ نویسنده (که منم). چون در این جا با متن ِخودم سر و کار دارم دیگر؛ تعارف نداریم: اگر متن جواب نداد، یعنی ریده ام.
اگر خواست طفره برود، اگر وِر زده باشد و وراجی کرده باشد، اگر افراط و تفریط کرده باشد، اگر الکلی آرایه بندی و خوشگل موشگل کرده باشد، معلوم می شود. و این خودش برای نویسندۀ تازه کاری مثلِ من خیلی است!
7 اردیبهشت 1394