آخرین های سال نود و سه
1.
همیشه خیابان میان ما
فاصله نیست
فاصله ماییم
وقتی نگارگرِ قرن های دور
دست های ما را
دورگیری می کند
2.
به دنبالِ کلید بودم
دری پیدا شد
3.
لامپ هست
اما کلید در تاریکی است
4.
در بسته است
بر تنت دست می کشم
به امید کلید-
اتاق روشن می شود
5.
در عمق لبانت
فرشی
که در هر بوسه
باز می شود و بسته می شود
6.
در جهانِ نخ های آزاد
من عقده ای هستم
7.
زبان بریده ای به راه می رفت
نه کلامی
نه ترانه ای
تنها
می رفت
بریده ها این گونه اند
8.
دهانم را دوخته ام
بیا تا با دهان دوخته
تنت را بچشم
9.
من از تن لخت تو می خورم
10.
سینه ام ترک خورد و ترکید
قلبم افتاده بر خاک
جان می کند ماهی وار
ایستاده ام
نگاهش می کنم
11.
تکه ای آتش بریدم
در کاسه ریختم
خوراکِ عقابی است
که در حفرۀ سینه ام لانه کرده
12.
نشسته بودم خیره به تو
بلند شدی ناگاه
*
آجرها پنجره را بلعیدند
در به هم خورد قفل شد
دستت کلید را به خود مکید
بزرگ شدی بزرگتر شدی
خارهای تنت مرا خراشید
مارها از خراش های تنم گریختند
من از پوست خود افتادم
برداشتی و بوییدی
و بلعیدی مرا
و رفتی
*
نشسته بودی خیره به من
بلند شدم ناگاه
... و رفتم
*
عبور می کنیم از -کنار- هم
نمی شناسمت
نمی شناسی ام.
13.
عبور می تراشد و تکه تکه می کند تنم را
تکه های تن من در جا مانده
و تکه های جا در تن من
و اینک تن من که دیگر تن من نیست
تکه تکه های جا است
و مرگ این است
پراکندن همه تن در جا
و آکندن همه جا از تن
و زندگی این است
14.
در آخرین سفرۀ سال
می نشینم
کسی نیست مرا بخورد
15.
صبحانه بذر می خورم
شب ها شکوفه می زنی
اسفند نود و سه