لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

سه گانه ای برای او

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ب.ظ


1

در این چهارراهِ اسید و سیمان و دود و آتش ،

آن چه منم ،

جوانکی است با دسته گلی خشکیده

نه در انتظار کسی

نه در اندیشۀ رفتن به سویی

تنها ایستاده است

و به اندوهبارترین صدای جهان

با خود می گوید :

« سبز نیستم

اما

ماشین ها از من می رمند . »

2

لبریز

بود

گوش هایش از تکه تکه شدن و به سیخ کشیدن و قی

و سینه اش از سرفه هایی که با لخته های خون ...

به دستش

تبری بود

که طرحِ آشکارِ سقوطِ برج ها را داشت

و پیرهنش را عطری بود

که تفنگداران

پس از خونش

آمدند و بوییدند

3

خوشه های جوهرینِ اشکش را

برای من به ارث گذاشت

و من

تمام آن را

در یخچه های شعرم

مومیایی می کنم.

 

10 دی ماه 1392

۹۲/۱۰/۱۰
محمدحسین توفیق‌زاده

سروده ها

نظرات  (۱)

۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۰۱ محمدحسین توفیق‌زاده
شعرِ بدی نیست.
مخصوصن دو بخشِ اول و آخر.
تکۀ پایانِ بخشِ دوم هم جالبِ توجه بود.
10 دی 92. آفرین :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی