لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

یک تجربه ی عجیب

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۳ ق.ظ

اثر انگشت های گُهی ات

روی پستان شیرینم مانده

پاک نمی شود

و جاده ای که در من

گشوده ای

تشویش و درد

از آن می گذرند

لب های چیده ام را بیار

تا

« بمیر » را

توان هجی کردن داشته

باشم .

*

گیلاس های شورِ بی هسته

بی نهایت و پُرخون

و پنجه های گره در گره

و چشم های بسته ...

جاده ای که در من گشوده ای را

حسرت و افسوس عابران اند

صدا و حرف های مکیده ی مرا

به من بازگردان

تا « بگذار بمیرم » را

توان گفتن داشته

باشم

*

نه چشمه

نه جوی

نه برگ روان

تنها چراغِ پیه سوزِ کوچکی در روز

با شعاعی از نورِ سیاه به گردِ خود :

 

- بمیر !

 

و طنین چیچابِ

بوس !

*

- دروغ می گفتم !

- می دانم !

 

28 آذرماه 1392

۹۲/۰۹/۲۸
محمدحسین توفیق‌زاده

سروده ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی