وقتی یک بخش مینویسی، بعد میبینی متنات دارد بخشی از مثنویِ مولوی را فرامیخواند. پس میروی آن بخش را میخوانی...
.
این سرخوردگیِ کنونیِ من بعد از این حادثه، طبیعی ست؟
این سرشاری چهطور؟
.
به هر حال، خوشتر آن باشد که سرِ دلبران....
.
پ.ن:
ما به لغو و لهو فربه گشتهایم
در نصیحت خویش را نسرشتهایم
.
هم از آن سرگینِ سگ داروی او ست
که بدان او را همی معتاد و خو ست
.
از فراق ات زرد شد رخسار و رو
برگِ زردی میوۀ ناپخته تُو
.
غورۀ تو سنگ بسته کز سِقام
غورهها اکنون مویز اند و تو خام
.
غورهها اکنون مویز اند و تو خام
.
غورهها اکنون مویز اند و تو خام
.
.
.
26 مهر 1395
۳ نظر
۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۳