انارِ شکسته!
تو یکی شعلهای در دلِ شاخ و برگ،
خواهرِ جسمانیِ ونوسی
و خندۀ باغچه در باد!
پروانگان به گردِ تو جمع میآیند
چرا که آفتابات میپندارند،
و از هراسِ آن که بسوزند
کرمکانِ حقیر از تو دوری میگزینند.
تو نورِ حیاتی و
مادگی میانِ میوهها.
ستارهای روشن که برق میزند
بر کنارۀ جویبارِ عاشق.
چقدر بیشباهتم به تو من!
ای شهوتِ شرارهافکن بر چمن!
لورکا-شاملو، همچون کوچهای بیانتها، نگاه، 1390، ص 236
۰ نظر
۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۵