در انکار زیسته ام
خوشا که تو انکار کرده ای.
16 شهریور 1393
۰ نظر
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۵
1.
برای ورود به خانه ای که
کلید داریم
در می زنیم
دهانِ آه بسته نمی شود
2.
پرتابِ سنگ ریزه ای
از دستی زمخت
به تاریکیِ پیشِ رو
جنبیدنِ هیچ
در سایه های خموش
3.
قاصدک از خاک برخاست
به آب افتاد
به صخره برخورد
به چوب برخورد
و به تکه زباله ای شناور بر رود
و به غروب پیوست
فردا
سحر نشد
قاصدک شد
11 شهریور 1393
به انارهای شکسته
گفتم
اما
تنها
تو بودی
که شنیدی
به سروهای ناپدید پیوستی
شاخه های انار، درهم
تَرَک ها، کبود
شکست ها، خونین
از شکسته های خونین
دانه
دانه
دانه
به خاک می ریزد
دانه های شعله ور
و گنجشکِ گرسنۀ کور نزدیک می شود
با گرهی به منقارش
و صدای موسیقِ دور...
سروهای ناپدید را می بینمت.
2 شهریور 1393