غولِ آخر را که
من
کشتم
تو
برنده شدی
بی آن که بازی کنی
برخاستی تا بی من...
و پرنده از پشتِ پنجره
تو را با من دید
که بی غولِ آخر می
رفتی
پرنده
پنجرۀ بازی را بست
و به پرنده نگاه کرد
در مانیتور.
28 اردیبهشت ماه 1393
غولِ آخر را که
من
کشتم
تو
برنده شدی
بی آن که بازی کنی
برخاستی تا بی من...
و پرنده از پشتِ پنجره
تو را با من دید
که بی غولِ آخر می
رفتی
پرنده
پنجرۀ بازی را بست
و به پرنده نگاه کرد
در مانیتور.
28 اردیبهشت ماه 1393
طنابِ بلند
هنوز
ادامه دارد
اما
دستِ من
نیست-
سقوط در
چاهِ
انتخاب
بوی
دختری را دارد
که دستم
را
از خود
بُرید
و با خود
برد.
26 اردیبهشت ماه 1393
1.
دستم به سوی تو دراز
و سایه اش
بامدادان به سوی غرب
شامگاهان به سوی شرق.
23 اردیبهشت ماه 1393
2.
روزی می دهد
هر که بخواهد را
یا
هر که را بخواهد
روزی می دهد؟
23 اردیبهشت ماه 1393
1.
توتِ
به خانه
رسیده ام
اما تنها
خواهم
افتاد
و چه دور
خواهم
رفت
با کفشِ ارغوانی ات
2.
نبضِ من
به رگ-برگ های ارغوان
سرایت می کند
وقتی که قهوه را
توی جیبت می گذاری و می روی
از دو حفرۀ صورتم
دو ارغوانِ کبود دمیده است.
3.
زیرِ پوستم
ارغوان ارغوان رشد می کند
شیشۀ پنجره
تخته سنگِ گوشۀ اتاق را در هم خرد می کند
و اینک
تابوتی ارغوان ارغوان
که تا شاخه های برهنه تشییع می شود.
10 اردیبهشت ماه 1393
گنجشکِ پریده
بالِ دارد هنوز
اما
در پنجره_زارِ سنگ و آه
آینۀ مبهوتی را مانَد
روییده بر شاخِ درختی گم شده.
7 اردیبهشت ماه 1393
با هم بودنمان هم
تنـ/ـهاست.
8 اردیبهشت ماه 1393