لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

۲۰۲ مطلب با موضوع «سروده ها» ثبت شده است

سبک آمد

کوله اش را پر کرد

از برگ

سنگین رفت .

 

26 اذرماه 1392

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۱۵
محمدحسین توفیق‌زاده

رکیک ترین جوکِ آسمانی

هستی

هواپیمایی بی سرنشین

که نازل می شود

بر گور پیامبری دروغین

 

26 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۱۵
محمدحسین توفیق‌زاده

دوست

ندارم

قدم زدن

با تو را

هیبت هولناک شهر را از یادم می بری

 

24 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۱۴
محمدحسین توفیق‌زاده

هی

عکاسِ سوژه پرست

دست مرا

با دستِ از هوس آماسیده ات

مگیر

نیفتاده ام

نیشتری نشسته ام فقط

دوربینت را کنار بگذرا

آن قدر ها هم که فکر می کنی

دور

نیستم

فقط

لب هایم

ترکیده است .

 

24 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۲:۱۴
محمدحسین توفیق‌زاده

این درد بی رنگ را دیگر

دارویی به کار نیست

زخمی بیار .

۰ نظر ۲۳ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۶
محمدحسین توفیق‌زاده

مهره های خاکستری

سربازهای بی سر

رسیده به آخر خط

به خطِ آخر

و آنک

لرزه بر اندام شاه-

کیشِ هم کیشان .

۰ نظر ۲۳ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۵
محمدحسین توفیق‌زاده

دیوار لبخند زد

ترک برداشت

قهقهه زد

فروریخت

و مرد سلام داد !

۱ نظر ۲۳ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۵
محمدحسین توفیق‌زاده

تمامِ شکوهِ ایل

و اندوهِ کوچ

موج می زند

دامان نیلگون این زن

۰ نظر ۲۳ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۴
محمدحسین توفیق‌زاده

استکانِ خالی را

به دیوار می کوبم-

پرنده ای با آب-شُش های گل آلود

در دلم می نالد .

 

22 آذرماه 1392

۱ نظر ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۲
محمدحسین توفیق‌زاده

آن شب که می میرم

کور خواهم بود

گنجشکی پر تشویش

در دام شاخسارانِ سَر-به-همِ درخت

و پیشوازِ موذیانه ی عنکبوت

امروز

باد

نخستین شکوفه ام را

بوسه داد .

 

22 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۱
محمدحسین توفیق‌زاده

دهانم را

آب می آگند

از عسل-

مرگ .

 

22 آذرماه 1392

۲ نظر ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۱
محمدحسین توفیق‌زاده

ایستاده

پیرمرد در ایوان .

پیش می خرامد

از درون به سویش

دختری بِاَندام

با بازوان سپید گشوده-

هجومِ ابرها

به واپسین ماه .

 

22 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۰
محمدحسین توفیق‌زاده

این که به دندان گرفته

خون چکان

می گریزد

قلبِ من است-

سگی از تبارِ

شمشادهای نتراشیده ی زمستان

 

­22 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۷:۴۰
محمدحسین توفیق‌زاده

آن قدر می خارانم

این دیوار را

این خوابِ خزه بسته را

این چرک کرده را

تا وا شود

چشمی خونین

اما

بر چه ؟

آیا چه چیزی ... ؟

 

22 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۴:۰۸
محمدحسین توفیق‌زاده

زاده شد

با چنگال های جادو

و رنگین کمانِ پرهایش

و در گهواره­ی آشیان

زبانِ بال گشود که :

« چیست ؟ »

و جهان هزار رنگه شد

 

بر بسیط دشت

نوزادان را دید

همه تن ها سرخ

که چهار دست و پا می آیند

از دور

تا به پا دارند

سورِ میلادش را

که رستم

نبود

اگر او

نبود

*

ساعت ها به افتخارش

ایستادند

و او

سر به فلک کشید

 

عنان بادها را گسست

اما

باد ها

به احترامش

ایستادند

و او

خورشید را سر کشید

نگاهش آتش شد

و انگشتِ اشاره اش

تیرِ آرش

که آرش

نبود

اگر او

نبود

*

آرزوی بالشت های پتیاره را

و خشمِ پرده ها را

به گور کشید

بی هیچ نماز

و دریچه ای شد

باز

به گندم زار

که گندم زار

نبود

اگر او

نبود

*

نه

او خدا نبود

که خدا

نبود

اگر او

نبود .

 

21 آذرماه 1392

 

۰ نظر ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۵:۵۲
محمدحسین توفیق‌زاده

در این شهر تیپاخورده

لامپ های سفیدِ گِرد

خود را با ماه

اشتباه می گیرند

و درختانِ سرطان زده ی بلوار

جسم زبرِ تنهایی خود را

با من

کشف می کنند

لمس می کنند

*

پیاده رو ها را

من و شب

با لاک پشتانه ترین عبور جهان

می خراشیم

و این دو سپید موی

که هر صبح

می گذری از کنارشان

ماییم .

 

20 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۰ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۸
محمدحسین توفیق‌زاده

من از خاک برخاسته ام

با پیکری از رکوع

با حلقه های سیم خاردار

و نگاهی از فراز بلندترین برج شهر

به سرهای هزار رنگ

*

پر پر می زنند و می بویند

بلندا را

اتوبوس های بلورینِ بالدار

و بوی دست های تو را ...

*

من از دست های تو برخاسته ام

با پیکری از سجود

تا در فصلِ گرده افشانیِ سطل های آشغال

بارور شوم

شعرهای شاعری مرده را ...

 

20 آذرماه 1392

۰ نظر ۲۰ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۷
محمدحسین توفیق‌زاده

صدایم را

نگه می دارم

برای دور

شدن

و تمام دست و پیرهن هایم را

می فروشم

که یافته ام

درختی را

که به اندازه­ ی غرق­ کردن اقیانوسِ من

برگ دارد

و نمی خواهد

 

18 آذرماه 1392

۰ نظر ۱۸ آذر ۹۲ ، ۲۳:۵۲
محمدحسین توفیق‌زاده


یک طرف شانه

و یک طرف

شیشه ی خیس

و سری که بی

تکیه گاه

کرایه اش را با چترش حساب کرد

و در مهِ سرخِ ترافیک

پیاده

شد

راستی

نوجوجه های گنجشک

با آن دهان های باز

چه می کنند

وقتی که پرهای مادرشان

سنگین و خیس

دور از آشیان ...

 

10 آذرماه 1392

۰ نظر ۱۶ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۶
محمدحسین توفیق‌زاده

تکیه بر ماشین سفیدش

ایستاده منتظر

و نگاهش با بیداریِ ماشین ها

هم-طواف

به گِردِ میدانِ

چراغانِ نارنج

 

روزهاست تصادفی ندیده است

و روزهاست ماشین سفیدش

تکیه بر انتظاری تکیده و بی نور

با چشمان باز خوابیده ست

 

14 آذرماه 1392

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۳:۱۵
محمدحسین توفیق‌زاده