لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

تقدیم به شاملو

پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۲ ب.ظ

زاده شد

با چنگال های جادو

و رنگین کمانِ پرهایش

و در گهواره­ی آشیان

زبانِ بال گشود که :

« چیست ؟ »

و جهان هزار رنگه شد

 

بر بسیط دشت

نوزادان را دید

همه تن ها سرخ

که چهار دست و پا می آیند

از دور

تا به پا دارند

سورِ میلادش را

که رستم

نبود

اگر او

نبود

*

ساعت ها به افتخارش

ایستادند

و او

سر به فلک کشید

 

عنان بادها را گسست

اما

باد ها

به احترامش

ایستادند

و او

خورشید را سر کشید

نگاهش آتش شد

و انگشتِ اشاره اش

تیرِ آرش

که آرش

نبود

اگر او

نبود

*

آرزوی بالشت های پتیاره را

و خشمِ پرده ها را

به گور کشید

بی هیچ نماز

و دریچه ای شد

باز

به گندم زار

که گندم زار

نبود

اگر او

نبود

*

نه

او خدا نبود

که خدا

نبود

اگر او

نبود .

 

21 آذرماه 1392

 

۹۲/۰۹/۲۱
محمدحسین توفیق‌زاده

شاملو

مدیحه

سروده ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی