لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

پری کنده [شخصی]

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۵۹ ب.ظ

همه چیز عینِ هیچ وقت.


امشب، مثلِ هیچ وقت نیست که دارم برای وبلاگ می‌نویسم. بی‌حس.


چیزی مثلِ یک مار درونم می‌چرخد و احساسِ حقارت، نه، ندامت می‌کنم.


چادر خط‌خط...


امشب مثلِ هیچ وقت نیست که گوش به هاونیاز داده‌ام که صدای صافِ آینور گوشت از تنم می‌تراشد.


چهارراه حافظیه به سمتِ اطلسی. آن ساختمانی که دارند می‌سازند، یا شاید تخریبش کرده‌اند که رهایش کنند.


همۀ خاطراتِ تلخ. همۀ خطرات. همۀ تنفرها از چهارراهِ ادبیات تا نمازی. همۀ اشک‌ها وقتی که باران می‌گرفت. همۀ خشم‌ها که گره می‌خورد در پیشانی و بینِ ابروهایم. خط‌ها، فاصله‌ها، خط‌فاصله‌هایی که بین خودم و همه می‌گذاشتم.


نت‌های تکرارشوندۀ تنبور. فضایی آماده برای زار.


امشب مثلِ هیچ کس نیستم. من را مثلِ آتشی که با دستِ خودت روشن می‌کنی، با دستِ خودت بسنج.


این سخن پایان ندارد.


های دلا. با شاه‌کمان.

 

6 شهریور 96

۹۶/۰۶/۰۶
محمدحسین توفیق‌زاده

یادداشت های شخصی

نظرات  (۱)

یه وقتایی خاطرات تلخ و غم انگیزی مثله یک سریال از جلوی چشمامون رد میشن وما رو در خودشون غرق میکنن...شاید سال ها بگذره و دیگه این حس رو تجربه نکنیم ...
غم زیباییه غم خاطرات تلخ گذشته یک چیزی مثله غم شاعری مثله وقتی که تار به دست می نوازی و صدایش تار وپود وجودت را در هم میشکند 
چقدر با اصالتن آدمای درد کشیده چقدر نجیبن اون گریه هایی که با قطره های بارون یکی میشن چقدر پر بارن افرادی که گذشته های تلخی رو از نظر گذروندن...
شما به اندازه ی تک تک لحظه های دردناک گذشتتون گرانقدرین...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی