لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

بدترین شاهدِ حقیقت [فلسفه، از دیگران]

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ

 

 

53

 

می‌گویند شهیدان اثباتِ حقیقتِ امری هستند ،و این گفته چنان دور از واقعیت است که من می‌خواهم در این‌جا انکار کنم که اصلاً شهیدی با حقیقت سر و کار داشته است. آن لحنی که شهیدِ راهِ حقیقت با آن، نظرِ خویش را به عالَم القا می‌کند، چنان مرتبۀ پستی از صداقتِ هوشمندانه و گنگ در بابِ مسألۀ حقیقت است که اصلاً هیچ‌گاه نیازی به ردِّ نظرِ شهیدی نیست. حقیقت آن نیست که یکی از آن بهره‌مند شود و دیگری بی‌بهره بماند ؛و این چنین، در نهایت، کشاورزان یا حواریونِ کشاورز می‌توانند به شیوۀ لوتر در بابِ حقیقت بیندیشند.

 

باید از این امر مطمئن بود که بسته به میزانِ پایبندی به وجدان در امورِ عقلی، نیاز به فروتنی و ساده‌لوحی در این باب پیوسته بیش‌تر می‌گردد. آگاهی از پنج نکته و ردِّ آگاهی از امورِ دیگر، با ظرافت...

 

حقیقت به هرگونه که در ذهنِ هر پیامبری، هر بنیان‌گذارِ فرقه‌ای، هر جانِ آزاده‌ای، هر سوسیالیستی، هر مردِ کلیسایی جای گیرد، دلیلی کامل بر اثباتِ این نکته است که هنوز هم حتی کوچک‌ترین تلاشی برای نظم‌بخشی به جان و غلبه بر خویشتن برای دستیابی به حقیقتی کوچک و بس ناچیز صورت نپذیرفته است.

 

در عینِ حال، باید گفت که مرگِ شهید، مصیبتی بزرگ در تاریخ بوده است؛ یعنی آنان دیگران به گمراهی کشیده‌اند... نتیجه‌گیریِ ابلهان و از آن چمله، زنان و عامۀ مردم، مبنی بر آن که اگر کسی برای امری یا شخصی، مرگ را بپذیرد (یا اصلاً به همان‌گونه که در صدرِ مسیحیت این بیماریِ همه‌گیرِ مرگ‌طلبی پدید آمد)، از نظرِ آنان بر حق است ،و همین نتیجه‌گیری، پیوسته، آزمون و روحِ احتیاط را به مانعی وصف‌ناپذیر بدل ساخته است. شهیدان به حقیقت زیان رساندند...

 

حتی امروزه نیز تنها تعقیبِ خشونت‌آمیز کافی است تا از بنیان‌گذارِ فرقه‌ای بی‌اهمیت، نامی پُرافتخار بسازند. چه شد؟ آیا ارزشِ امری که کسی جانش را فدای آن می‌کند، تغییر می‌یابد؟ خطایی که پُرافتخار باشد، باز هم خطا ست، اما با قدرتِ گمراه‌کننده‌ای فزون‌تر.

 

ای آقایانِ متألّه، آیا فکر کرده‌اید که ما بهانه به دستِ شما می‌دهیم تا برای اثباتِ عقایدِ خویش خود را شهید سازید؟ ما امور را با بی‌اعتنایی به آن‌ها رد می‌کنیم و به همین طریق، متألّهان را مردود خواهیم شمرد... دقیقاً حماقتِ تاریخیِ تمامیِ تعقیب‌کنندگان، آن بود که به آن اهمیتی اعطا می‌کردند...

 

زنان هنوز هم برای بخششِ خطای خود زانو می‌زنند و دعا می‌کنند، زیرا به آنان گفته‌اند که به خاطرِ خطا، کسی را به صلیب کشیده‌اند. آیا به‌راستی، صلیب دلیلِ خوبی است؟

 

اما در بابِ همۀ این امور، تنها یک نفر بوده که سخن گفته و وجودش هزاران سال ضروری بوده است، یعنی زرتشت.

 

 

اما خون، بدترین شاهدِ حقیقت است؛ زیرا همین خون، پاک‌ترین آموزه‌ها را مسموم می‌کند و بدل به توهّم و نفرتِ قلبی می‌سازد.

 

 

حال اگر کسی برای آموزه‌هایش خود را به آب و آتش بزند، چه چیزی اثبات می‌شود؟ شاید درست‌تر آن است که آموزه‌های فرد از آتشِ درونش برآید.

 

 

نیچه، دجال، ترجمۀ سعید فیروزآبادی، جامی، 1385، صص 113 و 114

 

 

۹۵/۰۳/۱۸
محمدحسین توفیق‌زاده

حقیقت

دجال

زندگی

فلسفه

نیچه

نظرات  (۷)

شهید حقیقت نیست ٬شهید تنها یک ایده است اما ایده ی جان گدازیه.
حقیقت در طول زمان همیشه تحریف شده و متغیر باقی میمونه اما تاثیر غم از دست دادن یک فرزند ٬برادر٬پدر٬تحت عنوان یک شهید باعث مورد قبول واقع شدن افکار و باور هاشه نه وجودش .اگر باور کنیم این تفکرات از ذهن من و شما هم میتونه نشأت بگیره فرد رو باعث و بانی تفکرات جامعه نمیدونیم.اونکه تا آخر روی عقیدش می ایسته تا پای جون ارزشش بیشتر از یه سری بیننده ی منفعل و متفکره.
«نظر شخصی»
پاسخ:
حتمن ارزشِ اون آدمِ ازخودگذرنده یه چیزـه، ارزشِ اون ایده یا آرمان یا مرامی که این آدم براش خودشُ نابود میکنه یه چیزِ دیگه ست.
دو تا مقولۀ جدا از هم هستن از اساس.
مسلمن آدمایی این چنین، خیلی آدم های فعال و پُرشور و اثرگذاری ان. اما آیا اگر کسی در راهِ اشاعۀ پَستی شهید بشه، پَستی باارزش میشه؟
به ندرت پیش میاد کسی بخواد برای اشاعه ی پستی نبرد کنه٬ارزش افراد به آرمان هاشونه همینطور که ارزش جسم به روح است٬ممکنه نبرد اشتباه باشه ولی ارمانی که فردی رو شهید میکنه قابل تأمله.
جدا از این مسائل ٬هر چیزی در جهان میتونه برای من و شما ایده باشه که اغلب پذیرفتنی نیست.مجبور نیستیم اون یک در هزاری رو که واسه اشاعه ی پستی خودشونو فدا میکنن بپذیریم ٬حتی میتونیم باهاش مقابله کنیم.مفهوم کلی و عمومی شهید برای متنتون یکم ثقیل به نظر میرسه٬هر چند نوشتتون تأما بر انگیز بود.
پاسخ:
ترحّم، خوارداشتِ زندگی، بزرگداشتِ مرگ، خوارداشتِ تن و زمین و زن، خوارداشتِ شور و شوریدگی؛ این ها نمودهای پُررنگِ پَستیِ روح ان که خیلی ها برای اشاعه شون تلاش کردن و خیلی ها جونِ خودشونُ براش داده ن. ولی هیچ وقت این چیزها (در مذهب باشن، یا دین، یا آیین، یا مرام، یا مکتب، یا چه و چه) به خاطرِ "شهیددادن" ارزشمند نمی شن. پس فکر نمی کنم این جور شهدا یک در هزار باشن.

البته یه چیزِ دیگه هم هست؛ این که بعد از شهید شدن ـشون، تبدیل به موجوداتی پست میشن. خب؛ این تقصیرِ خودشون نیست. تقصیرِ بازمانده هاشون ـه که این بلا رُ سرشون میارن.

پ.ن: عنایت دارین که نویسندۀ این متن "بدترین شاهدِ حقیقت [فلسفه، از دیگران]" من نیستم. من فقط تایپ کرده م و عنوان براش انتخاب کرده م و منتشرش کردم :)
اگه می دونستین هم جسارت نشده باشه.
قانع کننده نبود ولی عقیدتون جالب بود.بابت پاسخ گوییتون سپاس .
پاسخ:
خواهش می کنم.
۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۸:۴۲ اشک مهتاب
مدت زیادی میگذره از آخرین باری که این متن رو خوندم.ولی امروز حس میکنم منظور شما رو درک کردم .
همانطور که برنارد شاو میگه:«شهادت تنها راهی ست که آدم بی عرضه بدان وسیله میتواند مشهور شود»
پاسخ:
چه خوب گفته شاو.
یه چیزی هم کافکا توی کتابِ "پندهای سورائو" دربارۀ شهیدشدن میگه. اون هم خوب میگه.
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۲ عرفان پاپری دیانت
"شهادت تنها راهی ست که آدم بی عرضه بدان وسیله میتواند مشهور شود"
تو این که شهادتِ مومن برای اون ایده ای که واسش شهید شده ارزش نمیاره حرفی نیست.
ولی ناجوانمردانست که بگیم شهید، فردِ بی عرضه ایه که با دادنِ جونش برا خودش شهرت می خره. حرفِ بیهوده ایه. آدمِ مرده شهرت به چه دردش می خوره؟
پاسخ:
بعضی ها ایده شون این ـه که "من، فقط منِ درزمانی و تاریخی نیستم؛ منِ فرازمانی و همیشگی ام." پس شهرتِ فرازمانی رُ انتخاب می کنن.
توی تمامِ اعصار اسمِ شهدا برده میشه و بسیار مشهورتر از مردگانِ عادی ان.
اما این که میگم حرفِ شاو حرفِ خوبی ـه و نمی گم درست ـه، از این جهت ـه که معتقدم درست و خوب از هم جدا ن.
اون یه حرف ـه، حرفِ تو یه حرفِ دیگه که ناقضِ همدیگه ان. من حرفِ شاو رُ قبول می کنم چون بی عرضه نیستم.

ب.ت: و حرفِ تو رُ دوست دارم چون از سرِ صدق می گی.
۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۷ اشک مهتاب
موافقم.برنارد فقط یه ایده داده درباره ی آدم بی عرضه ای که شهید میشه نه اینکه شهدا بی عرضن.
البته این برداشت من بود از این جمله.
پاسخ:
کافکا:
"شهدا جسم را ناچیز نمی انگارند، می گذارند به صلیب گشیده شود. از این نظر آن ها به همانند دشمنانشان هستند."

پندهای سورائو، انتشارات یوبان، ترجمه مریم صالحی و مهدی آذری، ص 39
۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۱ اشک مهتاب
سپاسگزارم:)
پاسخ:
خواهش میشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی