لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

به پاسدارانِ سایه‌ها [یادداشتِ شخصی]

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۸ ب.ظ

تنم سراسر خراش‌ها و زخم‌هاست و لباسِ خونی‌ام بوی غرور می‌دهد. هزار سایه‌بان تنم را به خود می‌خوانند اما در خفقانِ آفتاب ایستاده‌ام. در خفقانِ آفتاب می‌دوم. در خفقانِ آفتاب ادامه می‌دهم. بسوزم. به سایه‌بان‌ها ارتباطی ندارد.

 

15 شهریور 1394

۹۴/۰۶/۱۵
محمدحسین توفیق‌زاده

تنهایی

زندگی

من

یادداشت های شخصی

نظرات  (۱۱)

بوی خونین غرور
پاسخ:
زندگی در غرور سخت ترینِ ادامه هاست.
به کوری چشم سایه بان ها؟!
پاسخ:
دقیقاً.
خدا خدا میکردم هرچیزی بگی جز دقیقا. هرچند احتمال زیاد میدادم که امیدم ناامید شه.زرشک!
بازم جای شکرش باقیه که میتونم دل خوش کنم به عبارت داخل کروشه!مفر فرار...
پاسخ:
عبارتِ داخل قلاب؟ منظورت [یادداشتِ شخصی]ـه؟
مفرِ فرار از؟
آره.بنظرت گفتنش فایده داره؟
پاسخ:
اگه گفتنش از این حسِ غلیظی که داری ازش حرف می زنی کم می کنه، یا به من مربوط می شه، بگی، بله، فایده داره.
هرچی تو ریاضیت ضعیفه،من سرم تو حسابه!اگه مربوط به تو نبود نمیگفتم.
دیدی بعضیا که خیلی ادعاشون میشه از بالا به مردم نگاه میکنن؟ بعضیا که بیشتر از دسته قبل ادعاشون میشه از زیر دست و پای مردم به مردم نگاه میکنن. ولی تو رفتی تو یه کنج خیلی دورافتاده و وسط یه تاریکی ایستادی و خودتو پنهان کردی و داری به مردم نگاه میکنی. این حسیه که یه آدم بقول تو عامی داره ازت دریافت میکنه
و این شدیدا آزاردهنده ست.
فتون های نور وزن دارن.اینقدر بدو زیر آفتاب تا نه تنها بسوزی،بلکه استخوناتم زیر وزن  آفتاب خردشن.
نه غرورت چیزی از سخاوت سایه بان ها کم میکنه و نه خردشدنت چیزی بهش اضافه. فقط وقتی خرد شدی میفهمی تمام عمرتو تو سایه بودی ... اونم کنج سایه
پ.ن:عمرا یه کلمه شو فهمیده باشی! قبلا به این نتیجه رسیدم که حرفامو نمیفهمی.شایدم نمیخوای بفهمی. شایدم ژست نفهمیدنه. شایدم من افتضاح میگم
پاسخ:
همم.
داوری می کنی منُ. منُ با یه کلمه، یه یادداشت، یه مجموعه، یه هرچی، داوری می کنی. و این اشتباه ترین کاریه که آدم می تونه بکنه دربارۀ آدم. موضوعِ داوری، جزئیات نیست و داور نمی تونه با استقرا به نتیجه برسه. اساسِ داوری به نظرم باید قیاس باشه. قیاس هم کلیه.
به هر حال، من توی تاریکی نیستم. من فقط تاریکم. مهم نیست.
مهم فقط اینه که من دارم بهتر از هر کسی می شناسم ادامه می دم زندگیمُ. و این که می گم «به کوری چشم سایه بان ها» فقط بلوفه. منم یه آدمم که درگیرِ عادیات و عادات زندگی ام و به ارتباط و دیگریان نیاز دارم. فقط می ترسم. ترسی که از دروغ زنی و ریاکاریِ سایه بون ها دارم. چون خودم برای کسی سایه بون نیستم و نمی تونم باشم بخاطرِ سگی و بیشعوریم، می ترسم کسِ دیگه هم نتونه برای من سایه بون باشه.
کسانِ دیگه ای هم برام پیش بینی کردن که خرد می شم و اون وقت پشیمون میشم. اونا هم منُ داوری می کردن با جزئیات. اما من هیچ وقت از هیچ چیز پشیمون نمی شم.و کسیُ قضاوت نمی کنم.
بعله.
تصور من راجع به داوری اینه:استنتاجه استقرا. و بعد قیاس نتیجه بدست اومده.)استنتاج و استقرا به معنی ای که تو ریاضی بکار میره(
ولی به دلیل دیگه ای باید بگم که اشتباه کردم. برای بیان این "دلیل دیگه" هم حوصله ندارم.)کارسختیه آخه(
------
پیامی از کل این جوابی که دادی دریافت کردم که خود به خود رفت خودشو چسبوند به حرفای یکی دیگه از دوستام و نتیجه ای حاصل شد که قشنگ چندماه موضوع فکرکردنمو فراهم میکنه! )همیشه خوشحالم از اینکه دوستانی دارم که از گرده ام فکر میکشن☺  ( 
------
 من هروقت به حرفات گوش دادم یا حرفاتو خوندم این برداشت رو کردم که داری سعی میکنی از پس هفت پرده احساساتت رو بگی. این لحنت برام جدیده!
-----
اما من هیچ وقت از هیچ چیز پشیمون نمیشم☺
-----
این ترسه یه نوع خیلی آزاردهنده و مزخرفیه.طوری که آدمو کاملا سگ میکنه و باعث میشه مجبورشه شبانه روز به خودش تذکر بده آدم باش! و هی کشمکش درونیش بیشتر شه. ولی بالاخره یه روزی...
همیشه به این فکر میکنم که تا زمانی که ترس از دروغ شنیدن و ریاکاری و خیانت داری نمیتونی سایه بونی پیدا کنی و محکوم به جزغاله شدن زیرآفتابی. و بعدش خیلی ساده نتیجه میگرم باید به این ترس غلبه کنم. اما سادگی این نتیجه گیری باعث میشه فکرکنم سهل انگارانه و غلطه. نمیدونم . نظر تو چیه؟
وجود تو اکنون
چونان شیر است در حمام
نه سر سردادن غرشی
نه یارای برکشیدن هرایی...
تنها و تنها
هدر می رود از تو
زندگی باغ ها...

پاسخ:
این شعرُ برای یکی از دوستام نوشتم که الان داره برای دو یا حتی بیشتر از دو سال ازم دور میشه.
باری
در جوابِ سؤالت که نظرم چیه، می تونم بگم بستگی داره این آدم چه می خواد. اگه یه زندگیِ اجتماعیِ عادی می خواد و یه آدمِ معاشرتیِ معمولیه، اولاً که همچین ترسی نداره، ثانیاً اگر داشته باشه، فوراً برطرف میشه خود به خود. اما اگه یه گونۀ دیگه ای از آدمه که زندگیِ اجتماعی یه کیفیتِ خاص داره براش، اون موقع هست که مسئله سخت و لاینحل می شه. این آدم نمی دونه باید چه کنه. نمی دونه نیاز داره یا نه. نمی دونه به چی نیاز داره و به کی و چطوری. سهل انگاری هم برنمی داره. غلبه کردن بر این ترسم کارِ این آدم نیست؛ مگر این که تبدیل بشه به یه آدم معاشرتی. اون موقع ترسش زایل میشه.
نکتۀ دیگه این که این ترس مغلوب نمی شه. فقط فراموش می تونه بشه.
+
من عاشقِ استقرا و استنتاج ام. چون عاشقِ شرلوک هولمزم. ولی توی زندگیم چون به کارم نیومده و هر وقت ازش استفاده کردم نتیجه ش هیچ و نادرست بوده، به قیاس گرایش بیشتری دارم الان. و حتی فکر می کردم به این که اساسِ تفکرِ آدمی قیاسه.
نظرت جای فکر کردن داره برام.متشکرم!
بنظرم کسی که ریاضی بلد نیست وارد هر علمی بشه خرلنگه! فکرنمیکنم هیچ علمی به اندازه ریاضی  استنتاج و و استقرا رو با ساده ترین و قابل درک ترین زبون با آدم تمرین بکنه.
 خیلی راجع به تاثیر ریاضیات رو ابعاد مختلف فکری ، فکر و تحقیق و پرس و جو و مطالعه کردم. تا به نتیجه ی خط دوم رسیدم
ای کاش ریاضیاتت قوی بود تا تفاوت ذهن مسلط بر ریاضیات و ذهن خالی از ریاضیاتو خودت متوجه میشدی
پاسخ:
خواهش می کنم. اما این یه کمی هراس آوره. ****
یه بار ازت پرسیدم چقد ریاضی بلدی و کجاش برات سخته
گفتی درحد ریاضیات دبیرستان و تابع بنظرم سخته.
این حرفای بالا رو همون موقع خواستم بهت بزنم اما شرایطش اون موقع مهیا نبود)خلقت به شدت تنگ بود(
به خودم گفتم یه روزی بهش میگم. اگه بتونم درست موضوع رو بهش بفهمونم قطعا میره دنبال یادگرفتنش. اگه خودش موضوع رو میدونست پس قطعا یه مانعی هست که نمیذاره بره به سمتش و سعی میکنم یه جوری ازش بپرسم اون مانع چیه و اگه کمکی برای برداشتنش از دستم بربیاد بهش بکنم. و اگه هیچکدوم از اینا نبود،سر قبری که مرده توش نیست دیگه روضه نمیخونم. این بود که الان فرصتو مناسب دیدم اینا رو بگم.
پ.ن:من عموما آدم کم حرفیم.این همه حرف به مرور زمان جمع شده
پاسخ:
من کی خلقم تنگ نبوده :|
واقعاً نیاز دارم به ریاضی. خیلی به سلامتِ مغز و سر و کله کمک می کنه. ذهنِ ادبیاتیا بعد از یه مدتی خشک می شه اون قدر که با یه تلنگل (تلنگر) خرد می شه میریزه پایین. تنها چیزی که بهش کمک می کنه، چیزای پویایی مثِ ریاضیه. یکی از دوستام هست که هروقت منُ می بینه یه معادله می ذاره جلوم حل کنم. این خیلی خوبه. ولی جز این، خب واقعاً نمی دونم چیزایی مثِ دیفرانسیل و انتگرال و لوگاریتم چطوری به چه کارم میان. می دونی تو؟ ببین؛ من دارم معطوف به هنر و شناختِ خودم زندگی می کنم. به نظرت ریاضی چقدر توی این مسیرِ خلّاقه بهم کمک می کنه؟
بنظر من ریاضی فقط از خشک شدن ذهن و کمک به پویا موندنش کمک نمیکنه. بلکه علاوه بر اینا باهات تمرین فکرکردن میکنه و بهت یاد میده چجوری تو یه سطح خیلی گسترده منظم فکر کنی و به خطا نری.درواقع ذهن رو بسیار بسیار منظم میکنه.
قطعا هیچوقت تو زندگی هنریت و حتی روزمره ت کسی ازت نمیپرسه انتگراله یک هفتم لگاریتم پنج به توان سینوس ایکس چند میشه. و این از مزایای دیگه ی ریاضیاته! توضیحش که چرا دراین مغال نمی گنجد! )هرچند ریاضیات ابتدایی مثل یه حد یا یه انتگرال ساده گرفتن تو زندگی روزمره هم به دردمیخوره(
و نکته دیگه اینکه ریاضی خودشو تو دراز مدت نشون میده . اول حسابی ریشه میدوونه،بعد تازه یه جوونه خیلی ریز از خاک میده بیرون.و این صبر زیاد میطلبه.

راجع به قدرت پرورش خلاقیت ریاضی، حرفی ندارم بزنم. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. البته عیان برای کسی که خودشو درگیر مسایل سخت ریاضی کرده باشه. خیلی از وقتا هیچ ایده ای واسه شروع به ذهنت نمیرسه.یه هفته میگذره و هنوز ایده ای نداری. و این میشه که دلو میزنی به دریا و شروع به محاسبات الکی و راه حل های رندم میکنی.و این درست نقطه شروع بال و پر گرفتن خلاقیتته.

امروز صبح از جلوی یه کتابفروشی کتابای دانشگاهی رد میشدم. رفتم کتابای ریاضی رو نگاه کردم ببینم اصلا اگه بخوای با این سطح دانش ریاضتت ریاضی یاد بگیری کتاب مناسبی که بتونه با بازده بالا بهت کمک کنه هست یا نه.فعلا 2-3تا گزینه پیدا کردم. گمونم اگه بتونم بهتونم بهترین گزینه رو انتخاب کنم بهت معرفیش میکنم. 
دستم رفت رو نظر قبلی خصوصی شد. 
همیشه تنگه:/ خلق مزخرف:|
پاسخ:
همم. خَلقِ مزخرف.
+
حتماً معرفی کن.
من یه کتاب خوب ریاضی دارم. یادآوری کن برات بیارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی