لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

کلمۀ بی‌عذاب [شعر]

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۵ ب.ظ


 

ما قلعه‌هایی هستیم

با صد نگاهبانِ هراس

و دیوارهای سنگ و سکوت‌مان را

که حافظانِ قلب‌هامان اند

به فال می‌گیریم

ولی هیچ‌کس نمی‌آید

که دری نیست

که دری تنگ حتی نیست

تا مسیحا از آن بدمد

و تمنّای بیگانه شعله‌ور شود

 

ما قلعه‌هایی دور ایم

و فیضِ ما کور است

و دیده‌بان‌مان هیچ

نمی‌بیند و از دور

صدا می‌آید

صدای بیگانه

 

بر قلعه‌های فروبسته

هر روز که می‌دمد

روزِ حسرت است

که هرگز دستی گشاده

قلبِ تنگِ ما را

لمس نمی‌کند

 

**

 

کجاست قلعۀ بی‌حصار

دیوارهایش آیینه

درهایش همیشه باز

بی دیده‌بان

بی پاسبان

تا هر که می‌خواهد

بی ترس

وارد شود

بی ترس

دلِ نابِ طلا را لمس کند

و در تکانۀ لمس

بی ترس

فرو بریزد

و چشمِ تشنه‌اش را

در اشک

بشورد

 

کجاست آن کلمۀ بی‌عذاب

کجاست آبِ بی‌حصار

 

**

 

تشنگی را بشوییم

و بی‌هراس

به چهرۀ بی‌پناهِ خود نگاه کنیم

 

قلعۀ بی‌حصار همه‌جا ست

آبِ بی‌عذاب همه‌جا ست

 

 

 

 

16 آذر 1395

۹۵/۰۹/۱۶
محمدحسین توفیق‌زاده

سروده ها

شعر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی