لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

خانه کجا ست؟ [اندیشه]

جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ



Skin


یکی از پایه‌های آرامشِ ذهن، رضایتِ تن است.


گاهی فراموش می‌شود که تن هم هست.


گاهی صدای خواهشِ تن نشنیده گرفته می‌شود.


گاهی از زمین و زندگیِ زمینی غفلت می‌شود.


و این می‌شود که در آسمان سردرگم می‌شویم و هرچه بیشتر می‌جوییم، کمتر می‌یابیم.

حضورمان ناقص و بیمار می‌شود.


نیروی لازم برای بازیافتِ آسمان را همان در آسمان هدر می‌دهیم.


ناتوان می‌شویم از سلامت و صلح.


سردرگمِ آسمان می‌شویم. در آن تاریکیِ فضا، ستاره‌ها را می‌بینیم اما دور اند. و نمی‌دانیم خانه کجا ست.

 



۴ تیر ۱۳۹۵

۹۵/۰۴/۰۴

نظرات  (۴)

۰۴ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۰ اشک مهتاب
و تن محصور دین است٬سنت و تفکرات و اندکی عقلانیت .
  
سخت است زندگی برای تنی که در آن تفکرات است در جهانی حایل تن و تفکرات .
پاسخ:
راستش دقیق متوجه نشدم چی گفتین. مخصوصن توی سطرِ دوم.

ولی یه تناقضِ جالبی توی همون سطرِ دوم حس می کنم؛ امیدوارم از مقصودِ شما دور نشده باشم.


ولی زندگی "برای" تن به نظرم نیست؛ "با" تن ـه. و مطمئناً از اون طرف، "برای" روح هم نیست؛ "با" روح ـه.
۰۴ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۶ اشک مهتاب
تن در اوقاتی محصور تفکرات روحانی ست.
اصلاح:زندگی سخت است چون با تنی ست که در آن تفکرات روحانی  ست چرا که روح در بدن است و در جها نی ست که حایل ایجاد کرده میان تن«مادیات»وتفکرات روحانی «معنویات»
زیاد دور از ذهن نبود.
کاملا موافقم «زندگی با تن و با روح »اما برای رسیدن به چی؟!  برای پاسخ به این سئوال در نگاهی میشه گفت  زندگی برای تن ویا زندگی برای روح

تا چه باشد مقصد
پاسخ:
مثلِ این که درست حس کرده بودم منظورِ سطرِ دومِ کامنتِ قبل رُ. خوب ـه.

این که مقصود یا "تن" باشه یا "روح"، یعنی فقط یکی از این ها مقصود باشه، نتیجه، نادیده گرفته شدن و معطل موندنِ بخشِ عظیمی از وجودـه.
طبیعت/خدا، تن و روحُ به ـمون داده که باهاش زندگی کنیم. زندگی برای چی؟
ایده های زیادی مطرح ـه ذیلِ همین سؤال.
مثلن این که "هر وجودِ انسانی تلاشِ خدا/طبیعت ـه برای بازیافتِ خودش (ش به طبیعت برگرده)."
یا این که "هر وجودِ انسانی برای نمایان کردنِ خدا/طبیعت ـه."

در هر صورت، یه رسالت/ وظیفه/ مسئولیت/ هدف/... چیزی وجود داره برای هر انسان که من دوست دارم این طوری تعبیر کنم ازش: "شکافتنِ خود برای شکوفاکردنِ خود"
حالا این "خود" چی ـه خودش سؤالِ بزرگی ـه.
۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۲:۲۶ اشک مهتاب
مگر نه خداوند همان دم که انسان را می افریند٬در تن انسان روح را میدمد و روح جوهره ایست از وجود اعظم خداوند/طبیعت. «نفخت روحی» .
به تعبیری خداوند/طبیعت سرچشمه ی کمال و خوبی هاست ٬درنتیجه روح جوهره ای از کمال است و این کمال رسالت هدف٬مسئولیت ...را به وجود می آورد. 
اگر دلیل زیستن بازیافتن خودش باشد ٬به طبیعت بازگردد این دلیل مادی است و مربوط به «تن»واگر نمایانگر بودنش ٬دلیلی معنوی و مربوط به روح است.
تن رو قبول دارم٬اصل نیست اما روح متصل و محتاجه به وجودی که ان را با تن تناقض بخشید وکمالات اموخت٬این روح میتونه دلیل باشه .
گرچه در نگاهی دیگر ما فرزند اصیل همان آدمیم که به تعبیری برای تنبیه و تنبه آفریده شدو تنش وسوسه گر آفرینشش شد . 
من معتقدم دلیلی که به هر شخصی شوق زیستن میدهد دلیلی برای خلقتش بوده از ازل

با جمله ی آخرتون موافقم.در اینجا سعی دارم خود رو تافیقی از جسم و روح بدونم.
پاسخ:
البته من با این که خدا/طبیعت سرچشمۀ کمال و خوبی ها به طور مطلق باشه موافق نیستم. سرچشمۀ زوال ها و خستگی ها و زخم ها هم همین خدا/طبیعت ـه.
و استدلال م این ـه که همون طوری که وجودِ بشر تلفیقِ روح و جسم ـه، که یکی منشأِ رنج ها (تن) و یکی منشأِ آرامش ها (روح) ست، وجودِ خدا/طبیعت هم دچارِ همین تناقض ـه. (تناقض در شیوۀ فکرِ من چیزِ مطلقاً بدی نیست؛ اتفاقاً بسیار طبیعی و زاینده ست؛ برعکسِ تضاد که منشأِ دوگانگی ـه، تناقض خودِ وحدت و توحیدـه.

روح و تن هر دو دلیل ان. [دلیل در معنای لغویِ اصلی ـش: راهنما].

اعتقاد به "شوقِ زندگی" به عنوانِ دلیلِ خلقت بسیار اعتقادِ جذّاب و پویایی ـه. خشنودکننده ست. و شادی بخش ـه.

"خود"، به جای این که ذات باشه، به نظرم صفات ـه. ینی یه مجموعه از صفات میشه خود. مثلاً روحانی، عقلانی، غریزی، کمال طلب، مبتلا به دوگانگی و در جست و جوی وحدت، ...

پ.ن: بسیار خوشوقتم از این گفت و گوی بامدادی :)
۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۸:۳۸ تشک مهناب
جوابتون قانع کننده و زیبا بود٬نظورتون برای من شفاف تر شد کما اینکه خود مفهوم پیچیده و فلسفی دیگری رو هم شامل میشه.


پ.ن:بامداد زمان را نگاه میدارد شاید صرفا برای تفکر٬من ترجیح دادم به مطلب شما بیندیشم.سپاس

پاسخ:

ممنون از این.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی