آرام بگیر محمد. آرام بگیر [یادداشتِ شخصی]
سروصدا. مثلِ مکانیکی. «بیا این ور»، «استارت بزن»، «چَن شد؟»، «باید بری بیرون بخری»، «گاز بده». صدای ماشینها که میروند میآیند. استارتهای ناکام و ناتمام. مردانِ خسته از ماشین. ماشینهای خراب و درست. مکانیک با لباسِ روغنی و دستش را با دستمال پاک میکند. میرود. میآید. روغن عوض میکند. آچار میکشد. داد میزند. چای میریزد. سیگار میکشد. کار میکند. باران میآید.
سروصدا. مثلِ خیابان. مثلِ شهر. خودِ شهر. شهری که چراغهایش در روز روشناند. شهرِ بنبستها. شهرِ گمشدهها. شهری پُر از گمشدهها. بچهها. جوانها. پیرها. بچهها گریه میکنند. جوانها بیخیال و فراموشکار میچرند. پیرها به همهچیز نگاه میکنند. همۀ چیزهای ناشناس. همۀ آدمهای ناشناس. همۀ این شهرِ غریب. و غریبی.
این همه سروصدا. من هم سروصدا. دیگهایی که همهجای شهر برپاست. زیرِ همهشان هیزم میگذارم. زیرِ یکی اگر خاموش شده، با آتشِ سیگارم روشن میکنم. ادعا میکنم. فحش میدهم. شاخوشانه میکشم. خودم را به کشتن میدهم.
همهچیزهای گمشدۀ شهر سروصدا میکنند. ماشینها. ساعتها. گوشیها. ضبطها. آدمها. سروصدا. من هم سروصدا.
دروغ میگفت. وقتی میگفت موجیم که آسودگیِ ما عدمِ ماست. از دهانِ کی درآمده این حرف؟ چرا سروصدا کرده؟
یک گوشه کسی قرآن میخواند. کسی بحث میکند از عدم و وجود. کسی بحث میکند از گذشتن. از واژۀ درپرواز. کسی با معشوقش حرف میزند. در عالمِ خودش است. شعر میگوید. شعر میخواند. بلند بلند. یکبند. کسی لاس میزند. صدایش مثلِ ملچملوچِ دهن است. سروصدا. سروصدا. سروصدا. من هم سروصدا.
موجم. موجِ محض. چرا بچهماهی خیالِ دریا داشت؟ چرا ماهیِ پیر سروصدا کرد و ماهی سرخ کوچولو خوابش نبرد؟ آبهای راکد کجا هستند؟ چرا کسی به آنها محل نمیگذارد؟ چرا جلبک بد است؟ چرا رکود بد است؟ چرا از سکوت میترسم؟ من هم سروصدا.
موجم. فرکانسِ MT. ردیفِ 20,324. برنامۀ سروصدای مدام. چرا یکدمم آرام نیست؟ چرا میترسم از آسودگی؟
من بندۀ آن دمم که ساقی گوید: «یک جامِ دگر بگیر» و من... نتوانم یا نستانم؟
10 دی 1394