لَمَحات

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

آخرین نظرات

  • ۲۱ مهر ۹۶، ۱۴:۴۳ - اشک مهتاب
    :)

عطسه‌ها را هم باید چاپ کرد؟ [یادداشت شخصی]

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ

 

شعرهایم را جمع کرده‌ام. از سال 91. از میان‌شان انتخاب کرده‌ام برای چاپ‌ِ کتاب. فقط کوتاه‌ها انتخاب شده‌اند. یک‌دهمِ شعرهایم را قابلِ کتاب‌شدن می‌بینم. حتی می‌توانم بگویم یک‌یازدهم. آن‌قدر کم‌تعدادند شعرهای قابلم که گمان می‌کنم تا سه سال دیگر هم به چاپِ کتاب نخواهم رسید. سخت‌گیر و کوبنده انتخاب کرده‌ام. بازنویسیِ زوری، شعرهای زوری، هرچه زوری بوده حذف کردم. هرچه بازی بوده حذف کردم. هرچه ناشیانه بوده حذف کردم. دلم برای هیچ‌کدامشان هم نسوخته. مگر آن‌ها دلشان به حالِ من می‌سوزد؟ وقتی چنین صریح پیشِ من می‌ایستند و تو دهنم می‌زنند، من هم باید با ایشان صریح باشم. نه که مثلِ آن‌ها بشوم بزنم تو دهن‌شان؛ اما از ایشان نترسم حداقل، که نمی‌ترسم هم. دیگر پوست‌کلفت شده‌‌ام در حذف و شیفت‌دیلیت. من که خودمم بارها شیفت‌دیلیت شده‌ام. دیگر به هیچ‌جایم نیست. خیلی هم خوب است. اصلاً حال می‌دهد.

اما این شاعرها چطور دلشان به هم نمی‌خورد از این که هرچه دارند چاپ می‌کنند؟ یعنی کسانی مثلِ احمدرضا احمدی و سیدعلی‌صالحی که حداقل هر سه‌ماه یک کتاب دارند، به آن مرحله از شاعریت رسیده‌اند که هر چه بگویند و بنویسند شعر باشد؟ هندوانه زیرِ بغلشان نیست؟ خودشان را گول نمی‌زنند؟ هرچه هست، نمی‌توانم درست بفهمم این قضیه دقیقاً چطور است. من که حالم از خودم به هم می‌خورد؛ تازه من که هنوز چاپ هم نکرده‌ام. خدا بخیر کند!

 

17 آبان 1394

 

۹۴/۰۸/۱۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی